(جاده های دلتنگی)
· داشتم می رفتم که با همه چیز خداحافظی کنم.
· داشتم می رفتم تا از این دنیا با تمام نیرنگها بدیها و پستی هایش فرار کنم گمان نمی کردم چشمی در جستجوی من باشد
· در راهی بودم که از انتهایش خبر نداشتم و هر چه بیشتر بیش می رفتم بیشتر رنج می بردم از همه چیز دل بریده بودم
· در انتظار مردن لحظه ها را سپری می کردم
· دیگر حتی افتادن برگ درختان هم مرا ناراحت نمی کرد
· دلم از سنگ شده بود وجودم سرد سرد تنها برای خاک زنده بودم من در نظر درختان گلها ئ زلالی چشمه ها مرده بودم
· من با زندگی لج کرده بودم و زندگی هم به عکس العملهای من می خندید حاضر نبودم که ببینم در زندگی شکست خورده ام
· تمهم حرفها و اشکهایم را بشت غرورم پنهان کرده بودم نمی خواستم که کسی برایم گریه کند من تصور میکردم راهی برای
· بازگشت وجود ندارد از سرار وجودم غرور می جوشید که از بازگشتنم خوداری می کرد تا اینکه سحر بوی گلهای کنار جاده
· نظرم را جلب کرد از زمانی که با در این راه گذاشته ام این اولین چیزی بود که نظرم را جلب می کرد باد موسیفی زندگی را
· می نواخت و من با گلها می رقصیدم دیگر وازه ی زندگی برایم زیبا بود زنده بودم تا زندگی کنم اقسوس که یک برگ پاییزی
· همه چیز را دوباره از من گرفت و باز در این دنیا تنهای تنها شدم دلم می خواست فریاد بکشم و انتقام بگیرم اما بر لبهای من
· ترانه سکوت جاری بود از پشت پرچین سکوت به زندگی نگاه می کردم
· دلم می خواست بر گردم ولی داغ گلهای کنار جاده در دلم تازه می شد مجبور شدم در این بی پایان جلوتر روم..........
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو
در عمق لحظه ها جاریست
چگونه عکس تو
در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو
در جان زندگی بهتراست
هنوز پنجره باز است
تواز بلندی ها به باغ می نگری
تو نیستی که بنگری
صفحه قبل 1 صفحه بعد